برایم مهم نیست دیگران،حسرت را چطور توصیف می کنند یا به چه حالتی می گویند: حسرت!
برای من حسرت،یعنی جای خالیِ عمیقِ یک شخص یا احساسی که به مدت زیادی،دوستانه ترین حس و حال زندگی ام را با آن شخص یا حس،تجربه کردم.
برای من حسرت،فقدان عمیق و جای خالی بی انتهای یک علاقه مداوم و متدد است؛علاقه و احساسی که مانند مرهم و مانند یک پناهگاه بوده و حالا،ویران شده و این ویرانی را یارای بازسازی نیست!
یک فقدانِ همواره
یک جای خالی همیشگی؛به همان میزانی که آن حس یا آن شخص از دست رفته،همیشه و همیشه بود!
برایم حسرت،یعنی هزار سال دیگر هم که بگذرد،هزار برابر حال خوب و آدم خوب دیگر هم که در زندگی ام تجربه کنم،آن جای خالی لعنتی،هرگز پر نمی شود.حتی با خود آن احساس یا شخصِ از دست رفته!
حسرت یعنی هر چقدر از این فقدان بگویی،جایش پر نخواهد شد! هر چقدر که بگویی!