دنیا پر است از آدم هایی که به یکدیگر قول داده اند دیگر شروع نکنند! پر است از آدم هایی که قول داده اند که تمام شوند.
ترجیح می دهم باور کنم که دنیا پر است از آدم هایی که بالاخره،یک روز،دلتنگی خفتشان کرده!
اما واقعیت این است که دنیا از آدم هایی لبریز است که آموخته اند با دلتنگی چه باید کرد!دلتنگی،همان قدر بدیهی،منطقی و غیر قابل انکار و تغییر است که یک توده ی سرطانی!به همان میزان که رک و بی پرده می گویند یک توده سرطانی در بدنت هست،همین قدر ملموس می توان گفت که دلتنگم! به همان میزان که درمان سرطان،نتیجه ای نا معلوم دارد و آغاز روند درمان هم یک انتخاب است،چگونگی رفع دلتنگی هم به همین روند شبیه است.
آدم نمی تواند وقتی دلتنگ است،خوب باشد! آدم یا از پا می افتد یا یاد میگیرد با دلتنگی،زندگی کند.حالت سومی وجود ندارد!