۰۵ خرداد ۰۴ ، ۲۰:۳۸
حبسیده در خود
کاغذ مشکی سیگار میسوزد و سرخ میشود. انگشتم روی فیلتر نحیف سیگار میسوزد و رنگهای بلاتکلیف روی میز هستند و کلمات واماندهی من در هوا پرسه میزنند!
نمیخواهم از تو و برای تو چیزی بنویسم اما پناه این همه درماندگی، این همه به خود لرزیدن نیست! پناه، رگهای آبی زیر پوست شفافت میتوانست باشد ولی ترجیحم این است که تصور کنم اگر بودی، رگهایت تا کنون پوسیده بودند.
۰۴/۰۳/۰۵