به هر حال توی هر سوراخی هم که پنهان شویم و در هر بحرانی که باشیم، مرداد با قدرت مرداد است!
برای تحملش، اندکی راک و هارد راک روی پنجههای خونین و آتشینش میپاشیم!
پیرامون نوشت: یهو یادم افتاد اتفاقا ما خیلی هم آدمای متمدنی هستیم!
به هر حال توی هر سوراخی هم که پنهان شویم و در هر بحرانی که باشیم، مرداد با قدرت مرداد است!
برای تحملش، اندکی راک و هارد راک روی پنجههای خونین و آتشینش میپاشیم!
پیرامون نوشت: یهو یادم افتاد اتفاقا ما خیلی هم آدمای متمدنی هستیم!
گرمای خون که در مویرگ های چشمانم میدوید را حس میکردم و زل زده بودم به جای شمشیری که زنجیر های زرهاش را از هم دریده بود.
حتی میتوانستم صدای سر خوردن قطرههای خونش را روی دانههای زنجیر بشنوم.
از کجا به اینجا رسیدیم؟ چه کسی به ما حملهور شده بود؟
هیچ یادم نمیآید! انگار چشمانم را وسط خواب باز کرده بودم و پرت شده بودم میان میدان جنگ؛ جنگی که فقط خون میریخت و نمی کُشت!
میخواستم بگویم: «ما که کنار دریا خوابیدیم! زیر صدای بال مرغهای دریایی!»
که طوفان گرفت و قطرههای خون و دانههای زنجیر زرهاش را باد با خود برد.
میخواستم بپرسم: « اگر دریا را باد برد، کدام گوری باید دنبال این همه آبی بگردم پس؟!» اما خون، صدایم را حتی سرخ کرده بود.